هرچه میخواهد دل تنگت بگو...
بسم رب الشهدا و الصدیقین فرمانده عزیز تر از جانم،دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم.فرمانده نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!... با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ پس با زبان سربازیم برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است وقتی تازه کار تر بودم، همرزمانت همیشه از تو می گفتند ، از خوبی هایت، از نماز شب هایت، از وفاداری هایت و بالاخره از گذشت و ایثارت ... من از تو فقط همین ها را به یادگار دارم هر صبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر گناه کرده ام که این گناهان چون پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای فرمانده شهیدم ، تو در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها کنارت بودم.
مدافعان حریم ولایت در جنگ نرم
بسم رب الشهداء والصدیقین شهادت هنر مردان خداست و هنرمندان این عرصه هر یک روشی را برمیگزینند رزمایش بزرگ محمد رسول الله در منطقه جاسک پاسخی کوبنده به یاوهگوییهای آنانی شد که هر وقت در منطق و استدلال کم میآورند ما را تهدید میکنند آنان گزینهای به نام عقل و منطق ندارند تا روی میزشان بگذارند پس در این شرایط ما هم با بکارگیری دیپلماسی هوشمندانه بخشی از توان نظامیان خود را به نمایش میگذاریم و رزمایش بزرگ محمد رسول الله در خط تلاقی حضور ناوهای بیگانه نمونهای از این اقدام شایسته و بجا بود. در این رزمایش ، نیروی زمینی هم در کنار سایر نیروها حضور فعال داشت. ناوهای بیگانه که با اضطراب و نگرانی شاهد اجرای رزمایش بودند باید شدت آتش ما را میدیدند آنها باید میدیدند که اگر قرار باشد زیر آتش سلاحهای ما قرار بگیرید شدت آن چقدر است و از نزدیک شاهد جهنم فرضی خود باشند. و بخش مهمی از این امر به مهم به عهده شهید دشت پا بود او آنچنان آتشی در معرکه فرضی به پا کرد که زمین را به لرزه در آورد فرمانده نیروی زمینی امیر پوردستان چنان دچار شور و شعف شد که خطاب به شهید دشتپا فرمود بنازم به آن آتشی که ریختی آفرین بر شما از طرف من به همه بچههای ۵۵ اصفهان خسته نباشید بگویید کارتان خیلی عالی بود . او فرمانده محبوبی بود و خودش هم این را میدانست. او میدانست که اگر صحنه را ترک کند بر روحیه هم رزمانش تاثیر منفی میگذارد و شاید رزمایش به نحوی که او میخواست برگزار نشود و لذا وقتی قلبش درد میگیرد فقط به بهداری تاکتیکی گروه در منطقه مراجعه میکند . پزشک مربوطه توصیه میکند هر چه زودتر به بیمارستان اعزام شود و نوار قلب بگیرد و او با لبخند همیشگی خود میگوید فقط بعد از رزمایش. فرمانده ارشد منطقه هم وقتی متوجه میشود به او میگوید کارها همه ردیف هستند شما لااقل چند روز بروید و به یک متخصص قلب مراجعه کنید اما او میگوید اگر من بروم روحیه همکارانم خراب میشود و به اطرافیان نزدیک توصیه میکند نگذارید کسی بفهمد قلب من ناراحت است . بالاخره ماموریت به پایان میرسد و کسی چه میدانست پایان ماموریت وی در رزمایش پایان ماموریت او در دنیا است و هنگامه عروج فرا رسیده است و چه زیبا پرواز کرد و به خیل یاران شهیدش پیوست تا بار دیگر یادآوری کند که درباغ شهادت باز باز است. و بندگان خالص خدا دیر یا زود واردش میشوند (( و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا )) آری شهید هدایت دشتپا از کسانی بود که انتظار میکشید و زمان انتظارش به سر آمد و پروازکرد ولی نمرده و نمیمیرد شهیدان جلوههای جاوید حیاتند و نباید آنان را به خاک بسپاریم بلکه باید به یاد بسپاریم آنان که جهت امنیت این کشور از جانشان مایه میگذارند عباد ا… الصالحین هستند و نسبت به خود و سلامت خود بیاعتنایند برای همین است که خداوند بلندشان میکند و عزت و عظمت میدهد . (ای فرمانده قلبها روحت شاد و یادت گرامی باد)
مدافعان حریم ولایت در جنگ نرم
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتی است که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم باز / که هر چه برید صبا پریشان گفت من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب/ که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
م ر